آرينآرين، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

آرين عزيز من

آخ جون... كرج

من و  آرين فردا ساعت 12 ظهر داريم ميريم كرج ديدن پدرجون و مادرجون 22 مهر هم عروسي خاله مهديس(دوست صميم مامان) هست.. آرين شما به خاله مهديس ميگي مديس... الهي فدات بشم مامان..  حتما تو هم مثل من خيلي دلت براي مادر جون و پدر جون ،خاله سميرا ، دايي و .. تنگ شده .. براي ديدنشون لحظه شماري ميكنم.. راستي ما ميخوايم اوايل آبان بريم كيش مسافرت به خاطر همين تا اون موقع كرج ميمونيم تا بابايي بياد. از همين الان دلم براش تنگ شده با اينكه الان كنارم نشسته ولي فكر اينكه 10 روزي نميبينمش ديونه ام ميكنه ميدونم كه تو هم دلت براش تنگ ميشه مامان  اما چاره اي نسيت بايد تحمل كرد.. دوستتون دارم عزيزاي من تا بي نهايت ...
19 مهر 1390

روز جهاني كودك

سلام عسل مامان  روزت مبارك پسرم... ديروز وقتي بابا از سركار اومد برديمت قصربادي تا بازي كني به عنوان هديه روز كودك.. كلي بازي كردي از ساعت 7-9 ما اونجا بوديم .. خسته نميشدي آخرم بزور اورديمت خونه.. يادم رفته بود دوربين رو ببرم به خاطر همين عكسي از ديشب ندارم كه بزارم ببخشيد مامان بس كه حواس پرتم.دوستت دارم عزيزم. ديشب شب ميلاد امام رضا هم بود .. خدايا پسرم را هميشه در پناه خود نگه دار و به او ياري ده تا از پيروان راستين ائمه (ع) باشد. آمين   ...
18 مهر 1390

فرهنگ لغات آرين

پسر مامان سلام  قربونت برم من با اون ژستت ماماني.. اين كلمه ها رو تازگيها با  اون زبون شيرينت ميگي.. اون لحظه دلم ميخواد از ذوق فقط ببوسمت.. اسب(اس)                داداش(دادا) خاله(آله)                 دايي(داي) پارسا (پادا )             گربه (پيش)     داغ( دا)                   سگ(هاپ) بيسكوي...
11 مهر 1390

سراب صحنه

سلام فرشته كوچولوي من شنبه با بابايي و همكارش رفتيم سراب صحنه خيلي خوش گذشت.. اولين باري بود كه ميرفتيم كلي شما اونجا بازي كردي.. ولي هر كاري كرديم نذاشتي يه عكس خوب ازت بگيريم وقتي متوجه دوربين ميشي نميذاري عكس بگيريم.. بس كه وروجكي اين عكس رو بابايي گرفته..بابايي ممنون از تمام محبت هات از اينكه با وجود خستگي هاي زيادت بازم براي ما وقت ميذاري ممنون.. با همه وجودم دوستون دارم عزيزاي من اينجا آرين داره دنبال سنگ ميگرده كه برداره و بندازه تو آب بعدش بلند بگه هولا.. الهي فداي يه دونه پسرم بشم من..وروجك مامان اينجا با مصيبت زياد اين عكس و گرفتيم آخرشم اونطور كه بايد نشد .. قند عسلم دوستت دارم تا بينهايت. ...
9 مهر 1390

بدون عنوان

آرين من  به هستي ام قسم كه هستي ام تويي آرام مهربان من هستي ببخش به من، به هستي ام تو ناجي نگاه من از تمام غصه ها آغوش من بي تاب آغوش امن توست هستي ام آرامشم آسايشم دلگرميم ديوانه وار عاشقم تو را... بار خدايا هزار هزار بار شكر كه فرشته كوچكت رو به من بخشيدي. خدايا حافظ و نگهبانش باش.. با بقاي فرزندم براي من و شايسته قرار دادن او بر من منت گذار.آمين                                                        
4 مهر 1390

آرين و اسب سواري

سلام قند عسل مامان  الهي فداي پسر خوشگلم بشم... با بابا رفته بوديم طاقبستان.. 2 تا اسب خوشگل اونجا بودن و وقتي تو اونا رو ديدي از خوشحالي پر در اوردي بلند گفتي ( اس) يعني اسب   بعدشم بابايي سوارت كرد و يه دوري زديد .. كلي ذوق كردي مامان جونم. مي بيني چقدر ناز نشستي.. آرزو ميكنم كه زودتر بزرگ بشي و خودت تنهايي بخواي اسب سواري كني.. اه.. نميدونم اون روز و ميبينم يا نه ...دلم ميخواد ذره ذره قد كشيدنت رو ببينم تا اينكه مردي بشي براي خودت..خدايا كمكم كن تا اين روزا رو ببينم... آرين دوست داشتني من با همه وجودم دوستت دارم.  ...
4 مهر 1390
1